مردِمعتاد شهرِ ما در ترک

می کِشدگاهی تا نفس دارد

خودکشی کرده ی پشیمان ست

راه پیش و نه راه پس دارد!

 

مردِ معتاد شهر مشهور ست

عاشق نغمه های بافور ست

بسکه در زندگی فلوت زده

سینه آهنگ خَس و خَس دارد!

 

 

تنش آلوده با مواد شده

در رگش نوع سَم زیاد شده

آنکه یک قطره خون ندارد هیچ

ارزشی پیش پشه و مگس دارد؟

 

همسرش رفت و دختر و پسرش

خواهرش رفت و مادر و پدرش

شده پای بساط خم کمرش

 زندگی اینچنین چه کس دارد!

 

کمپ ها نان شان چه در روغن است

پُرِ معتاد پیر و مرد و زن است

چون پس از یک زمانِ کم ،پاکی

باز معتاد ما هوس دارد!

 

 کاش کمپ های بد بسته شوند

 لااقل یا که  ورشکسته شوند

پول در آوردن ست حرفه شان

کارشان هم نتیجه عکس دارد!

 

مشو با فرد افیونی همزاد

مگو هرگز نمی شوم معتاد

اتفاقاً خطر کمین کسی ست

که همیشه سرِ نترس دارد.


اشعار ضیاءالدین زین الدینی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دل نوشته های روزانه وقتی روز به‌ روز بزرگتر می‌شوی Chopitup hakamanesh طلاجات مخصوص هنرنامه رزمی پاپ موزیک بازتاب بُرنا مقالات طراحی سایت سایت خرید اینترنتی امیر