کجاست آنکه برآید چو صیحه از جرسش
هزار مرده کند زنده تاب یک نفسش
کمان ابرو کِشَد تا زَنَد به تیر نگاه
هر آن شکار که آید دمی به تیر رسش
سوار مرکب دل شو برو به استقبال
به گوش می رسد از دور شیهه فرسش
چگونه فهم کند لذت خوش پرواز
پرنده ای که نشسته به گوشه قفسش
به یک نگاهِ نگارم چه ذوق کرده دلم
خدا کند که برآورده گردد این هوسش
درباره این سایت