به نام خدا

عصر جمعه گرفته باز دلم

مثل خورشید در کُسوف اقا

کوچه پس کوچه دلم دارد

حس و حال غروب عاشورا

 

کم کم از حال خویش می فهمم

دل به درگاه نور نزدیک است

حسم از این حضور می گوید

که زمان ظهور نزدیک است

 

آه در واقع بی حضور تو

جمعه ها جمعه های دلگیره

هر چقدرم که باز زود آیی

زودِ زودِ تو باز هم دیره

 

چقَدَر جمعه ها که تنهاییم

چقَدَر جمعه ها که تنهایی

چقَدَر ندبه ها که می خوانیم

در فراقت ولی نمی آیی

 

یا سزاوار محنتیم و عذاب

یا گرفتار آه و نفرینیم

هر چه باشد گذشت خواهی کرد

چون تورا ما کریم می بینیم

 

دوری تو به کام ما تلخ است

دل هم از این فراق غمگین است

گر که امیدِ بر فرج باشد

تلخی انتظار شیرین است

 

مطمئنیم  بعد هر سختی

ابتدای شروع آسانیست

آنچنان که شروع فصل بهار

خط پایان هر زمستانیست

 

فرصت زندگی تمام شده

لحظه ها لحظه های پایانیست

حیف وقتی بهار می آید

آندم هرگز نشانی از مانیست

 

از فرایند عمر خسته من

آخرین جمعه هم دگر گذشت

وقتی از راه می رسی گویند

آنکه بود عاشق تو در گذشت

 


اشعار ضیاءالدین زین الدینی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نمونه سوالات استخدامی BitXurd spiralpipeprice فروشگاه اينترنتي بيگ بگ تی وی تو مووی مشغـولِ خـــودم کیف دوربین عکاسی اخبار ورزشی فوتبال schooltaxi-tehran